عباسپور با استفاده از دانش و تجربه زیسته خود در این شهر، موضوعات دیگری را نیز زیر ذرهبین تحلیلهای جامعهشناسانه خود قرار داده است که نقش شگرفی در توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی بوشهر ایفا میکنند؛ مثل کتابنخوانیِ بوشهریها، کژاشتغالی و شرایط اقتصادی این منطقه.
کتاب «گُفّال» شامل دو بخش میشود؛ بخش نخست که عمده مقالهها و یادداشتها را به خود اختصاص داده، در ارتباط مستقیم با استان بوشهر و مسائل اجتماعی جاری آن است. بخش دیگر که با عنوان ضمیمهها و در پایان کتاب آمده، شامل چهار یادداشت و مقاله دیگری است که گرچه اشاره مستقیمی به مسائل اجتماعی بوشهر ندارند، اما به دو دلیل در این مجموعه قرار گرفتند؛ نخست آنکه در همان فضای فکری و در همان دورانی نوشته و تنظیم شدهاند که سایر یادداشتها و مقالههای این مجموعه در آنها نوشته شدهاند. بر این اساس میتواند در پیوند با نوشتههای مرتبط با بوشهر، به تقویت گفتوگوی نویسنده/مخاطب که در این دفتر دنبال میشود، کمک کند. دوم اینکه این یادداشتها نیز همچون سایر نوشتههای دیگری که در این مجموعه گردآوری شده، در فضای اندیشهایِ هامون منتشر شدهاند و ذیل گفتمانی که این جریان فکری با جامعه جنوب برقرار کرده، به دست مخاطبها رسیدهاند.
محسن عباسپور، نویسنده «گُفّال» در حال حاضر دانشجوی رشته جامعهشناسی دانشگاه شیراز در مقطع کارشناسی ارشد است و از سوابق وی میتوان به صاحبامتیاز و مدیرمسئول فصلنامه «جامعهنگاری مردممدار»، هیئت موسس و عضو شورای مرکزی تشکلهای غیردولتی «انجمن هماندیشان جوان» (کازرون) و «جمعیت فرهنگی اجتماعی فرآیند» (بوشهر) و سردبیر هفتهنامه «بیشاپور» اشاره کرد. به بهانه انتشار این اثر، با وی به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
آقای عباسپور! نخست برای مخاطبان ما از چگونگی آفرینش «گُفّال» بگویید و اینکه چه شد که این نام را برای آن انتخاب کردید؟
«گُفّال»، مجموعه یادداشتها و مقالههایی است که من در طول سالهای دهه نود، پیرامون مسائل اجتماعی بوشهر نوشتهام و عمده آنها از تریبون نهاد مدنی «هامون» در دسترس عموم قرار گرفتند. محوریت این کتاب پیرامون مقوله «توسعه» است و تلاش کردهام با رویکردی مبتنی بر نقد، به تشریح پیامدهای نامطلوب آنچه که به نام توسعه در جامعه بوشهر تبلیغ و ترویج میشود، بپردازم.
نام کتاب هم برگرفته از کنشی جمعی در بین صیادهای بوشهری است. در دورههایی که صید در دریا کم میشود، لنجها و قایقها بهجای آنکه تورهای خود را در عمقهای بیشتری رها کنند و یا بهدنبال پهنههای دیگری از دریا برای صید بروند، در اسکلهها پهلو میگرفتند و بهنوعی اجازه میدادند تا طبیعت منابع خود را تجدید کند. چنین درکی از ارتباطِ انسان با طبیعت که قائل به ظرفیتهای محدود طبیعت و برقراری امکان برای تجدید منابع است، از سوی نهاد اجتماعی صید و در طول سالها مراوده بین مردم و دریا شکل گرفته بود و بهنوعی تضمینکننده پایداری منابع بود.
با این حال نوع استحصالهای مدرنی که در لوای مفهوم توسعه از منابع مختلف در منطقه بوشهر داریم، قائل به این است که کنش اجتماعی «گُفّال» نهتنها فراموش میشود، بلکه جای خود را به ولعی سیریناپذیر برای برداشت بیشتر و بیشتر از منابع میدهد. در کتاب «گُفّال» علاوه بر آنکه در یادداشتی مستقل به این موضوع پرداختهام و «گُفّال» را برساختی اجتماعی که تضمینکننده توسعه پایدار است، معرفی کردهام، در بخشهای دیگر به تبعات نامطلوب و کژکارکردهای توسعه نیز که منجر به آسیبدیدن نهادهای مختلف اجتماعی بوشهر شده است، پرداختهام.
شما اشاره کردهاید که اگر جریان فکری «هامون» در استان بوشهر و جنوب کشور شکل نگرفته بود، برخی از یادداشتهای «گُفّال» شکل نمیگرفتند و هیچکدام از آنها به سبک و سیاقی که خواندهاید، تنظیم نمیشدند. این بدان معناست که «هامون» اساسِ شکلگیری کتاب بوده است؟
خیر، بدین معناست که «هامون» بهعنوان یک نهاد مدنی، کارکرد بسترسازی برای طرح دیدگاههای گردآوری شده در کتاب «گُفّال» را فراهم کرده است. این کارکرد امکان مناسبی برای برساخت گفتمان بهدست میدهد و گُفّال در این روند گردآوری شد.
همانطور که اشاره کردید، اساس نوشتن این کتاب، مفهوم توسعه و بهصورت ویژه توسعه در بوشهر است. از نگاه شما توسعه در بوشهر چگونه رخ عیان کرده است؟
توسعه در ایران و بهتبع آن در بوشهر، همچون یک ایدئولوژی، آن هم مبتنی بر تعاریف پوزیتیویستی و مهندسی آن و نه بر مبنای اصول اجتماعیاش، تبلیغ و ترویج شده است. در چنین تعریفی از توسعه، ابژههایی همچون کارخانهها و صنایع، منطقه آزاد، تاسیسات بزرگ نفتی، حمل و نقل دریایی، شهرسازی مدرن و... اهمیت پیدا میکنند، بیآنکه رهاوردهای کیفی این مفهوم که تضمینکننده زیستی مطلوب و پایدار برای تمامی جاندارها و بیجانهای یک عرصه اجتماعی، اعم از انسانها، جانوران، طبیعت، معماری بومی، گویشها و... باشد، مد نظر قرار بگیرد.
البته این مقوله تنها مربوط به بوشهر نیست. شهرهای مشابه دیگر هم که بهعنوان شهرها و مناطق پیشرو در توسعه تبلیغ شدهاند، دچار همین آسیبها هستند. در سطح کشور، شهرها و نقاطی وجود دارند که بهنوعی تبدیل به «مرکز» شدهاند. این شهرها و نقاط، عموما یا شاهد تجمع صنایع هستند و یا امکانهای ویژهای در عرصههای عیان شدن ابژههای توسعه کمی و مبتنی بر اصول اقتصادی دارند. آنها هم بهنوعی دچار همین مشکلات هستند. توسعهی ترویجشده، کژکارکردهای متعددی داشته که زمینهساز بروز چالشهایی برای عرصههای اجتماعی شده است.
غیر از توسعه، شما در «گُفّال» روی مسائل اجتماعی بوشهر نیز بهخوبی زوم کردهاید. با توجه به یافتهها و تجربه زیستهی خودتان در این شهر، چه تحلیلی از وضعیت اجتماعی بوشهر امروز دارید و چه آفتهایی بافتار اجتماعی این منطقه را تهدید میکند؟
از پشت عینک جامعهشناسی بهوضوح میتوانیم شکافهای اجتماعی را که در بوشهر ایجاد شده است، مشاهده کنیم. این شکافها علاوه بر آنکه امکان گفتوگو و تعامل اجتماعی را به حداقل میرسانند، پیامدهای متعدد نامطلوبی را نیز متوجه جامعه میکنند. این شکافها همچنین بسترساز طردشدگی اجتماعی برای افراد و گروههای مختلف را فراهم آوردهاند. کافی است سری به نقاط حاشیهای بوشهر بزنیم تا زخمهای ناشی از طردشدگی را بر پیکره این جامعه و آنچه شما از آن با عنوان بافتار اجتماعی یاد میکنید، ببینیم. تلخ آنکه با فقرِ مطالعههای عمیق و کیفی اجتماعی در این حوزهها نیز مواجه هستیم. بنابراین گرچه میتوانیم آنها را مشاهده کنیم، اما از درک مکانیزمشان عاجز هستیم. در کتاب «گُفّال» برای شروع، مبنای نظری برای درک این آفتها را بر مقوله توسعه گذاشتهام و معتقدم ایدئولوژی توسعه، کژکارکردهایی را در سپهر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... بوشهر ایجاد کرده است.
پیشنهاد شما برای رفع آسیبهای اجتماعی و برونرفت از این وضعیت اجتماعی که گریبان این شهر را گرفته، چیست؟
پیشنهاد واضح و مشخص من برای شروع حرکت در مسیر برونرفت از این وضعیت اجتماعی، دو چیز است؛ یکی گفتوگو و دیگری تشکلیابی. این دو گرچه بسیار هم تبلیغ و ترویج میشوند؛ اما ملزوماتی دارند که کمتر قائل به رعایت آنها هستیم. برای مثال، در مقوله گفتوگو بایستی شرایطی ایجاد کنیم که طرفین گفتوگو به دور از قرارگیریشان در جایگاههای قدرت، امکانی برابر برای طرح آزادانه دیدگاهها و دغدغههایشان داشته باشند. در عین حال، بایستی بدانیم که کنش گفتوگو، لزوماً کنشی مبتنی بر محاوره و نشستن دور یک میز نیست. انتشار یک مطبوعه، انتشار یک جلد کتاب، انتشار یک قطعه موسیقی و... هم کنشهایی گفتوگویی محسوب میشوند که بایستی امکانی برابر و آزاد برای مطرح شدن داشته باشند.
در مورد مفهوم «آسیبهای اجتماعی» هم بایستی دقت داشته باشیم که بسیاری از آن چیزهایی که با عنوان آسیب اجتماعی معرفی و تقبیح میشوند، مکانیزمهای بقاعی هستند که حاکی از بروز تغییرات اجتماعی در سطح جامعه هستند. اینها را در وهله اول بایستی به رسمیت بشناسیم و با ایجاد امکان برای همان افرادی که درگیر چنین مسائلی هستند، شروع به اصلاح نظامهای اجتماعی کنیم که زمینه بروز آنچه که به آن آسیب اجتماعی میگوییم، پدید میآورند.
در مبحثی از این کتاب، شما به کتابنخوانیِ بوشهریها اشاره کردهاید و آن را نافرمانی مدنی معرفی کردهاید. از دید شما چرا مردم بوشهر در مقابل کتابخوانی مقاومت میکنند؟
همانطور که در آن بخش از کتاب اشاره کردهام، معتقدم دو چالش عمده در حوزه کتاب در بوشهر وجود دارد که در نهایت باعث بروز نوعی نافرمانی مدنی از سوی عموم مردم برای گرایش به سمت کتاب شده است. مرکزمحوری و تبعیت از قواعد بازار، دو چالش اصلی هستند که هم جوامع حاشیهای یا قشرها و گروههایی را که درگیر چالشهای معیشتی خود هستند، از دسترسی به کتاب دور کردهاند و هم نهادهایی اجتماعی مانند کتابفروشیها را ناگزیر کردهاند که بخشهای قابل توجهی از فضای خود را به انواع کتابهای آموزشی و کمک درسی، یا کتابهای زرد اختصاص دهند.
ما با اتکا به مشاهدههای متعدد، میتوانیم پدیده «عطش مطالعه» را در سطوح مختلفی از جامعه ببینیم، اما بنا به همان دلایلی که ذکر کردم و پارهای مسائل دیگر، این عطش از دستیابی به کتابهای مورد نیازش باز میماند. در چنین فرایندی، فرد آگاهانه در برابر اینکه هر کتابی را به دست بگیرد، مقاومت میکند. من معتقدم کتاب یک محصول اجتماعی است و کتابخوانی یک کنش شخصی محسوب میشود که تابعی از شرایط اجتماعی است. وقتی بین آن محصول اجتماعی و این کنش شخصی، فاصله وجود داشته باشد، کتابنخوانی بهمثابه یک نافرمانی مدنی ظاهر میشود.
برای شکلگیری گفتمان رسمی و فرهنگی در این شهر که معروف است همواره مردمی آزاداندیش داشته، چه پیشنهادی دارید؟
بهنظر من بیش از آنکه نیاز به شکلگیری گفتمان رسمی و فرهنگی داشته باشیم، نیاز داریم که در ابتدا در جستوجوی فضایی امن برای پدیداری و عیان شدن گفتمانهای مختلفی باشیم که عمده آنها در حال حاضر غیررسمی هستند و حتی ممکن است با تعاریف رایج از فرهنگ هم در تضاد و تعارض باشند. جامعهای که چارچوبهایی پایدار برای طرح گفتمانهای متعارض در بستر عمومی خود را داشته باشد، جامعهای است که در مفهوم جامعهشناختی خود، توسعهیافته است و زیست مطلوبتری را برای تمامی اعضا خود و سایرینی که با آن جامعه در ارتباط هستند، پدید میآورد. بوشهر علاوه بر آنکه امکانهای اجتماعی متعددی برای آزاداندیشی مردمانش دارد، از نهادها و بافتهای غنی و ریشهدار اجتماعی هم برخوردار است. این نهادها و بافتهای اجتماعی که در عین حال بسیار آسیب هم دیدهاند، میتوانند نقطه شروع حرکت برای برساخت گفتمانها از سوی خودِ مردم باشند.
از دید شما مهمترین دلایل توسعهنیافتگی فرهنگی و اجتماعی بوشهر کدامند؟
دلایل متعدد و در هم پیچیدهای وجود دارد که در رابطهای رفت و برگشتی و شبکهای منجر به پدیداری این وضعیت شدهاند. بهطور مثال، اگر بخواهم یکی از آنها را بگویم، میتوانم به نوع خوانش عمومی و هژمونیک از نظم اجتماعی اشاره کنم. ببینید! یکی از چالشهای عمدهای که بهویژه از زمان شکلگیری دولت مدرن در ایران گریبانگیر جامعه و نهادهای آن شده و در طول قرنی که گذشت همواره چهرههای مختلفی به خود گرفت، تفوّقِ تفکری است که میگوید میتوان فضاهای فرهنگی و بسترهای اجتماعی را به نحو دلخواه تنظیم و بازتنظیم کرد. سکانداران این شیوه تفکر عموما پوزیتیویستهای ایرانی و کلیدواژههایشان کلمهها و عبارتهایی همچون «مهندسی» اعم از مهندسی فرهنگی و مهندسی اجتماعی، «میشود و میتوانیم»، «بروکراسی» و حتی همین واژه «توسعه» بوده است. این تفکر همانطور که روی طبیعت این سرزمین سد زد تا جریانهای طبیعی را مهندسی کند و امروز اثرات نامطلوب آن نمایانتر شده است، سدهای مشابهی را هم در عرصههای اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرد. برای مثال، به کارکردهای نهاد اجتماعی مسجد تا پیش از شکلگیری دولت مدرن نگاه کنیم؛ معمولا مساجد دارای امامان جماعتی بودند که آشنایی کاملی به امورات زندگی مردم یک محل داشتند و این امامان جماعت در بافت اجتماعی آن محل تنیده شده بودند و بنابراین این امکان را داشتند که در فرایندی مبتنی بر اصول فرهنگی و اجتماعی یک محله، به ایفای نقشهای مختلفی در حوزههای گوناگون اعم از داوری، رفع اختلافها، حرکتهای اجتماعی، حمایتهای اجتماعی و... به ایفای نقش بپردازند. اما در حال حاضر مساجد کشور دارای سازمانی بروکراتیک هستند و آن سازمان است که چشماندازها و مسیرها را تعریف میکند و بر انتخاب امامان جماعت نظارت دارد. خُب این مسئله باعث شده مساجد عموماً به کارکردهای مذهبی خود محدود شوند. همین مسئله را در نهاد اجتماعی صید هم میتوان یافت؛ در حال حاضر اینکه چه کسی، به چه میزانی، در چه زمانی و چگونه، بتواند صید انجام دهد، از سوی سازمانهای بروکراتیکی که قائل به نظمبخشی و اجرای سیاستهای کلان هستند، تعیین میشود. چنین تفکری باعث میشود «گُفّال» بهمثابه یک نظم برخاسته از اجتماع محلیِ مردم که تضمینکننده بقای آنها در ظرفیتهای محدود جغرافیایی این سرزمین است، به دست فراموشی سپرده شود و استحصال مبتنی بر رقابتهای بازاری جای آن را بگیرد.
و سخن پایانی؟
کتاب «گُفّال» در قالب کنشی مبتنی بر گفتوگو با جامعه منتشر شده است. از دوستان اندیشمند عزیزم در انجمن هامون ایران که بسترساز ایجاد این کنش در طول سالهای گذشته بودهاند و علاوه بر آن امکان نشر آنها را در قالبی جدید فراهم ساختند، سپاسگزارم. امیدوارم داعیهها و ایدههای مطرح شده در این کتاب، با پاسخ مخاطبها مواجه شود و این گفتوگو تداوم یابد.
نظر شما